جدول جو
جدول جو

معنی دل شکسته - جستجوی لغت در جدول جو

دل شکسته
رنجیده، آزرده، ناامید
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
فرهنگ فارسی عمید
دل شکسته(دِ لِ شِ کَ تَ / تِ)
دل آزرده و محزون.
- امثال:
دست شکسته بکار میرود دل شکسته بکار نمی رود. (امثال و حکم).
از دل شکسته تدبیر درست نیابد. (امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
دل شکسته(پَ)
آزرده دل. شکسته دل. شکسته خاطر. محزون. غمناک. (آنندراج). ملول. (ناظم الاطباء). مکسورالقلب. منکسرالقلب. رنجیده. آزرده. عمید. معمود. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
سپه دل شکسته پر از درد شاه
خروشان و جوشان همه رزم خواه.
فردوسی.
ای از تو یافته دل و فربی شده
فرهنگ دل شکسته و جود نزار.
فرخی.
استادم بونصر رحمهاﷲ علیه به هرات چون دلشکسته ای می بود... امیر (مسعود) به چند نوبت او را دلگرم کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 139). افشین برخاست دل شکسته و بدست و پای مرده برفت. (تاریخ بیهقی ص 174). سخت دل شکسته بود و همگان وی را دل خوش می کردند. (تاریخ بیهقی ص 554).
حیران و دل شکسته چنین امروز
از رنج و از تفکر دوشینم.
ناصرخسرو.
عمری است کز تو دورم و زآن دل شکسته ام
نی از توام سلام ونه از دل خبر رسید.
خاقانی.
خاقانی دل شکسته ام لیک
دل بهر خلاص جان شکستم.
خاقانی.
هرکجا دل شکسته ای بینند
کارشان جز شکسته بندی نیست.
خاقانی.
او زلف را برغمم دایم شکسته دارد
من دل شکسته زآنم کاندر شکست اویم.
خاقانی.
خاقانی دل شکسته ام باش
تا عمر چه بردهد هنوزم.
خاقانی.
مجنون غریب دل شکسته
دریای ز جوش نانشسته.
نظامی.
آن پرده نشین روی بسته
هست از قبل تو دل شکسته.
نظامی.
مجروحم و پیر و دل شکسته
دور از تو به روز بد نشسته.
نظامی.
وز آنجا دل شکسته تا به ایوان
برفتند آن دل افروزان خرامان.
نظامی.
دری دید آهنین در سنگ بسته
ز حیرت ماند بر در دل شکسته.
نظامی.
تو در سنگی چو گوهر پای بسته
من از سنگی چو گوهر دل شکسته.
نظامی.
توبه ما درست نیست هنوز
ز من دل شکسته دست مدار.
عطار.
این پنج روز مهلت دنیا بهوش باش
تا دل شکسته ای نکند بر تو دل گران.
سعدی.
- دل شکسته شدن، محزون شدن. ناامید شدن:
ز کار شما دل شکسته شدند
برین خستگی نیز خسته شدند.
فردوسی.
سپه سربسر دل شکسته شدند
همه یک ز دیگر گسسته شدند.
فردوسی.
همه رومیان دل شکسته شدند
به دل پاک بی جنگ خسته شدند.
فردوسی.
همه هندوان دل شکسته شدند
به جان و دل از بیم خسته شدند.
اسدی.
از این سبب لشکر دل شکسته شدند و ترکان دست بردند. (فارسنامه ابن البلخی ص 44). گناه او را بود که بر سر کوه برد تا لشکر دل شکسته شدند. (فارسنامه ابن البلخی ص 45).
بدان زیان نشود دل شکسته ازپی آنک
که سود خویش سراسر در آن زیان بیند.
سوزنی.
- دلشکسته کردن، غمگین کردن:
سپه را همه دل شکسته کنی
به گفتار بی جنگ خسته کنی.
فردوسی.
- دل شکسته گردیدن، نومید گردیدن: دشمنان و مفسدان غمگین و دل شکسته گردند. (تاریخ بیهقی ص 21).
، محروم. نومید. بیچاره. (ناظم الاطباء). مأیوس:
ای پسر هیچ دل شکسته مباش
کاندرین خانه نیز احرارند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
دل شکسته
قلب مكسور
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به عربی
دل شکسته
Disheartened, Brokenhearted, Dejected, Heartbroken
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دل شکسته
le cœur brisé, abattu, brisé
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دل شکسته
с разбитым сердцем , удручённый , подавленный , разбитый
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به روسی
دل شکسته
mit gebrochenem Herzen, niedergeschlagen, entmutigt, am Herzen gebrochen
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به آلمانی
دل شکسته
з розбитим серцем , пригнічений , розчарований , розбитий
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دل شکسته
złamane serce, przygnębiony, zniechęcony
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به لهستانی
دل شکسته
心碎的 , 沮丧的 , 灰心丧气的
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به چینی
دل شکسته
de coração partido, abatido, desanimado
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دل شکسته
cuore spezzato, abbattuto, cuor rotto
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دل شکسته
desconsolado, abatido, desanimado, destrozado
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دل شکسته
patah hati, tertekan, putus asa
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دل شکسته
gebroken hart, neerslachtig, ontmoedigd
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به هلندی
دل شکسته
टूटी हुई आत्मा , निराश , दिल टूटा हुआ
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به هندی
دل شکسته
دلداده، دل شکسته
دیکشنری اردو به فارسی
دل شکسته
হৃদয়ভাঙা , মনঃক্ষুণ্ন , হতাশ , হৃদয়বিদারক
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به بنگالی
دل شکسته
دل ٹوٹا ہوا , دل شکسته , مایوس , دل ٹوٹا ہوا
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به اردو
دل شکسته
ใจสลาย , ท้อแท้ , ท้อแท้ , ใจสลาย
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به تایلندی
دل شکسته
moyo uliojaa maumivu, huzuni, kutokuwa na moyo
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دل شکسته
마음이 아픈 , 낙담한 , 가슴 아픈
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به کره ای
دل شکسته
心が壊れた , 落胆した , がっかりした , 心が折れた
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به ژاپنی
دل شکسته
שבור לב , מדוכא , מאוכזב
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به عبری
دل شکسته
kalbi kırık, düş kırıklığına uğramış, moral bozmuş
تصویری از دل شکسته
تصویر دل شکسته
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل شکستن
تصویر دل شکستن
رنجاندن، آزرده ساختن، ناامید کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَءْ کَ دَ)
رنجاندن. آزرده کردن. با ستمی یا سخنی یا عمل زشتی قلب کسی را متأثر و رنجیده ساختن. (فرهنگ عوام). تعبی را برای کسی سبب شدن:
سگالید هر کار وزآن پس کنید
دل مردم کم سخن مشکنید.
فردوسی.
شکستی کزو خون به خارا رسید
هم از دل شکستن به دارا رسید.
نظامی.
دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مروت
به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی.
سعدی.
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی.
سعدی.
گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم
می شنوم که دمبدم پیش دل شکسته ای.
سعدی.
مشکن دلم که حقۀ راز نهان تست
ترسم که راز در کف نامحرم اوفتد.
سعدی.
تاتوانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد.
؟ (از امثال وحکم دهخدا).
، ترسانیدن. بوحشت انداختن. سبب اضطراب و دلهره گشتن. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
ژغژغ دندان او دل می شکست
جان شیران سیه می شد ز دست.
مولوی.
، از امیدی مأیوس کردن. ناامید کردن. مأیوس کردن
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ وَسْ سُ)
دلشکفته. شکفته دل. شکفته خاطر شادمان. (آنندراج). دلباز. خوشحال. مسرور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل شکستگی
تصویر دل شکستگی
رنجیده و آزرده دل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکسته
تصویر پر شکسته
بال شکسته: مرغ پر شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا شکسته
تصویر پا شکسته
عاجز، ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلشکسته
تصویر دلشکسته
رنجیده آزرده، ناامید مایوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل شکستن
تصویر دل شکستن
رنجاندن آزرده کردن، ناامید کردن مایوس ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
خراب کردن پل. یا پل شکستن بر. محروم ماندن بی نصیب شدن، بی بهره گردانیدن: (دشمنان از داغ هجرش رسته اند پل همه بر دوستان خواهد شکست) (خاقانی)، غرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار